باور کنم؟
باورم نمیشه این منم که این پستها رو اینجا میذارم.باورم نمیشه همه این لحظه های خوش با تو بودن تو بیداری بوده.باورم نمیشه واقعا تو تو دل منی.خودم از خوندن پست قبلیم اشکام سرازیر شد.یعنی این منم که اینجا برای تو مینویسم؟یعنی چند رو زدیگه من تورو بغل میکنم و با تمام وجود بو میکشم و دونه دونه انگشتاتو میبوسم.یعنی تمام انتظار من داره به پایان میرسه؟خدایا خواب نیستم؟نکنه از خواب بیدار شم و ببینم همش یک رویای شیرین بوده.اگه خواب میبینم خواهشا بذارین همین جوری تو خواب باشم.پسرکم یکی دو روز دیگه وارد هفته ۳۷ میشی.تا هفته ۳۸ دیگه یک چشم به هم زدن فاصله داریم.فکر میکنی من چه شکلیم؟پسرکم یک هفته مونده به پایان تمام تنهایی من.
سراپا شوقم از مژده رسیدنت
سراپا شوقم از مژده رسیدنت
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم اسفند ۱۳۸۷ ساعت 12:7 توسط مامان نی نی
|
پسرکم عزیز دلم تو برایمان بهترین هدیه خداوندی .تا بینهایت دوستت داریم.بردیا روز 23 اسفند ماه سال 1387 در بیمارستان عرفان تهران ساعت 10 صبح چشم به جهان گشود