وقتی متوجه شدم که نگار این وبلاگ رو ایجاد کرده، بهش گله کردم که مامان و نی نی!!؟ و بعدش منهم به صورت "و بابا" به وبلاگ اضافه شدم.

بعد از اومدن بردیا متوجه شدم که علی رغم همه جور همکاری و کمک در نگهداری بردیا، نوزاد بسیار بسیار بیشتر به مادر و مهر و محبت بی شاعبه اون نیاز داره. شاید در سال های بعد یواش یواش نقش پدر مهم بشه.

الان یکی از اون زمانها است.

بعد از اونکه ما بردیا رو به کلاس کودک و خلاقیت بردیم، که نگار زحمت اصلی و همیشگی رو به عهده داشت، بردیا به کار با رنگ علاقه مند شده بود.

چند روزی قبل متوجه شدم که بردیا از مادرش خواهش کرده که ژست بگیره تا از اون یه نقاشی بکشه. اما بعد از مدتی تلاش نا امیدانه کارش رو رها کرده که نمیتونم.

تجربه قبلی به من ثابت کرده که این لحظه مهمترین زمانی هستش که اگه بدرستی مدیریت بشه، کوچکترین استعداد بردیا رو در کارهای نقاشی و هنری شکوفا میکنه.

اما سوال اینه که چطور میشه این کار رو کرد، قبل از اونکه پسرک پیش خودش به این نتیجه برسه که توان نقاشی رو نداره و تسلیم بشه.